اشعارشهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها)
مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان

بـا دســت می گــردم بـه دنبـال سـر تـو

ســوئی نــدارد چــشـم نــاز دخـتــر تـو

 

از بس که سیلی خورده ام از این و از آن

مــن گشتــه ام همتــای زهــرا مـادر تو

 

دیــگــر تــوان راه رفتــن هــم نــدارم

شـاهد بـود بـر مـاجـرایـم خـواهـر تـو

 

با دیدن وضع تـو ؛ درد از خاطرم رفـت

ای ســر بگـو بـا دخترت کو پیـکر تو ؟

 

از ضرب سنگ و خیزران ؛ افتادن از نی

بـابـا بـهــم خـورده نــمـا و منـظـر تـو

 

از بس که جایت روی هر نیزه عوض شد

افتـاده جــای نیـزه هـا بـر حنـجـر تو . . .

 

رضـــارســـولــی

***************

بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن
بزرگي كن شبي را سر در اين بيت محقر كن


ستاره هر چه باشد مي فزايد جلوه ي مه را
بتاب اي ماه و دامان من امشب پر ز اختر كن


اگرغنچه بخندد، باز گردد، گل شود، غم نيست
نظر اي باغبان بر غنچه ي نشكفته پرپر كن


اگر چه پاي تو بر ديده ي گل ها بود، اما
بيا ويرانه يي را هم به بوي خود معطر كن


زبان را نيست نيرويي كه گويم، عمه ممنونم
تو بگشا لعل لب، از او تشكر جاي دختر كن


نه جاي تو، نه جاي عمه، نه جاي من است اينجا
مرا همره ببر زين جا و، همبازي اصغر كن

استاد حاج علی انسانی

**************

تا آخرین ستاره ی شب را شمرده است

امّا سه شب گذشته و خوابش نبرده است


دست پدر نبود اگر بالشی نداشت

سر را به سنگ های خرابه سپرده است


حتّی برای پلک زدن هم توان نداشت

اصلأ نداشت باور این که نمرده است


جا باز کرده حلقه ی زنجیرهای سرخ

از بس که زخم های تنش را فشرده است


با یاد زجر، نبض دلش تند می زند

یعنی تمامیِ بدنش زخم خورده است


با آستین پاره سرش را گرفت و گفت

عمّه بگو که روسری ام را که برده است؟


تا آخرین ستاره ی شب را شمرده باز

حالا سه شب گذشته و چیزی نخورده است

حسن لطفی

**************

سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت

تکامل دل زار من از کمال گذشت


محال بود که آن خار ها مرا نکشند

ولی به شوق تو جان من از محال گذشت


پس از تو آب نخوردم به اصغر تو قسم

لبم به خاطرت از جرعه ی زلال گذشت


لبت به چوب حراج از بها نمی افتد

لبم خرید و پسندید و بی سؤال گذشت


برای رنگ و رفو از حنا و شانه چه سود؟

حریر زلف من از مرز  پایمال گذشت


نسیم شام وزید و مرا پریش نکرد

نیافت چون به سرم مو، به انفعال گذشت


دهان تنگ تو اینقدر ها محیط نداشت

جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت


به غارت حرم تو عروسکم گم شد

پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت


گدای قرص مَهَم قرص نان نمی خواهم

دلم به عشق هلال تو از حلال گذشت


مرا همیشه دم خواب بوسه می دادی

تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت


چو رنگ صورت خود می پرم به اوج فلک

و بال زخمی من امشب از وبال گذشت

محمدسهرابی

*************

اگرچه زخمی و خاموش و سر جدا آورد

تو را برای من از عرش نی خدا آورد


تو را به روی طبق، روی دست های بلند

برای گرمی این بزم بی نوا آورد ...


قدم گذار به چشمی که ریخت مژگانش

سرت به گوشه ی ویرانه ام صفا آورد ...


«
عدو شود سبب خیر اگر » ... تو را دیدم

ولی نپرس عزیزم سرم چه ها آورد


به قصد کُشت سراغم گرفت یک سیلی

و باز نیّت خود را ادا به جا آورد

 

به پاره معجر ما هم طمع نمود آنکه

مرا به حلقه ی چشمان بی حیا آورد

 

دلم برای عمو سوخت پیش نامردی

که قرص نان تصدّق برای ما آورد ...


مرا تو کشتی و زینب برای تدفینم

اگرچه شام کفن داشت، بوریا آورد

حسن لطفی

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان مناجات اميرالمومنين(م نتظران ظهور) و آدرس monajat1385.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان