مناجات اميرالمومنين(منتظران ظهور)
حقانيت و اثبات اميرالمومنين و دعا براي فرج امام زمان
بـا دســت می گــردم بـه دنبـال سـر تـو ســوئی نــدارد چــشـم نــاز دخـتــر تـو
از بس که سیلی خورده ام از این و از آن مــن گشتــه ام همتــای زهــرا مـادر تو
دیــگــر تــوان راه رفتــن هــم نــدارم شـاهد بـود بـر مـاجـرایـم خـواهـر تـو
با دیدن وضع تـو ؛ درد از خاطرم رفـت ای ســر بگـو بـا دخترت کو پیـکر تو ؟
از ضرب سنگ و خیزران ؛ افتادن از نی بـابـا بـهــم خـورده نــمـا و منـظـر تـو
از بس که جایت روی هر نیزه عوض شد افتـاده جــای نیـزه هـا بـر حنـجـر تو . . .
رضـــارســـولــی *************** بيا اي سر به ويران با من ويران نشين سر كن
استاد حاج علی انسانی ************** تا آخرین ستاره ی شب را شمرده است امّا سه شب گذشته و خوابش نبرده است
سر را به سنگ های خرابه سپرده است
اصلأ نداشت باور این که نمرده است
از بس که زخم های تنش را فشرده است
یعنی تمامیِ بدنش زخم خورده است
عمّه بگو که روسری ام را که برده است؟
حالا سه شب گذشته و چیزی نخورده است حسن لطفی ************** سه سال طفل تو بودن هزار سال گذشت تکامل دل زار من از کمال گذشت
ولی به شوق تو جان من از محال گذشت
لبم به خاطرت از جرعه ی زلال گذشت
لبم خرید و پسندید و بی سؤال گذشت
حریر زلف من از مرز پایمال گذشت
نیافت چون به سرم مو، به انفعال گذشت
جمالت از اثر سنگ، از جلال گذشت
پس از تو بازی من بین قیل و قال گذشت
دلم به عشق هلال تو از حلال گذشت
تو وام دار منی، وعده رفت و مال گذشت
و بال زخمی من امشب از وبال گذشت محمدسهرابی ************* اگرچه زخمی و خاموش و سر جدا آورد تو را برای من از عرش نی خدا آورد
برای گرمی این بزم بی نوا آورد ...
سرت به گوشه ی ویرانه ام صفا آورد ...
ولی نپرس عزیزم سرم چه ها آورد
و باز نیّت خود را ادا به جا آورد
به پاره معجر ما هم طمع نمود آنکه مرا به حلقه ی چشمان بی حیا آورد
دلم برای عمو سوخت پیش نامردی که قرص نان تصدّق برای ما آورد ...
اگرچه شام کفن داشت، بوریا آورد حسن لطفی
نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
||
![]() |